English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (1811 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
residual term U جمله باقیمانده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
residues U باقیمانده
leavings U باقیمانده
loose end U باقیمانده
reminders U باقیمانده
reminder U باقیمانده
residual U باقیمانده
long residue U باقیمانده
residue U باقیمانده
residuum U باقیمانده
loose ends U باقیمانده
rests U باقیمانده
relict U باقیمانده
remainder U باقیمانده
rest U باقیمانده
remaining U باقیمانده
balance of the amount U باقیمانده مبلغ
survivor U باقیمانده بازمانده
residual volume U حجم باقیمانده
residual variable U متغیر باقیمانده
distillation residue U باقیمانده تقطیر
residue of the state U باقیمانده ترکه
fragments U قطعه باقیمانده
reliquix U اثار باقیمانده
residual unemployment U بیکاری باقیمانده
odds and ends U چیز باقیمانده
split U میلههای باقیمانده
well-preserved U خوب باقیمانده
fragment U قطعه باقیمانده
fragmenting U قطعه باقیمانده
remainder of the period U باقیمانده مدت
ort U باقیمانده غذا
surviving dependent U فرد باقیمانده
residual drawdowm U افت باقیمانده
remained U مانده اثر باقیمانده
sum of squares of residual U مجموع مربعات باقیمانده
land tail U باقیمانده زمینی یکان
gleaning U خده خوشههای باقیمانده پس از
remain U مانده اثر باقیمانده
reliquaries U محفظه عتیقه باقیمانده
reliquary U محفظه عتیقه باقیمانده
functional residual capacity U فرفیت باقیمانده عملی
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
subsidiaries U باقیمانده در محل برای حفافت
subsidiary U باقیمانده در محل برای حفافت
oddment U تکه و پاره چیز باقیمانده
after image [آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
convert U انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
converted U انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
converting U انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
converts U انداختن تمام میلههای باقیمانده بولینگ
blowdown U خروج باقیمانده سوخت توسط فشار گاز
stay behind U باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
bye hole U سوراخهای باقیمانده پس ازمعلوم شدن نتیجه مسابقه گلف
traces U علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
trace U علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
traced U علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
outright U جمله
term U جمله
sentence U جمله
comprising <prep.> U از جمله
including <prep.> U از جمله
amongst U از جمله
mongst U از جمله
among the rest U از ان جمله
sentencing U جمله
sentences U جمله
sentence U جمله
outrightly U جمله
inclusive of <prep.> U از جمله
termed U جمله
terming U جمله
executable statement U جمله اجرایی
word choice U جمله بندی
term U جمله [ریاضی]
one word sentence U جمله تک واژهای
loose sentence U جمله بیربط
choice of words U جمله بندی
residual term U جمله پسماند
diction U جمله بندی
verbiage [American English] U جمله بندی
sentence adverb قید جمله ای
sentence fragment U جمله جزء
statement label U برچسب جمله
stochastic term U جمله تصادفی
wording U جمله بندی
wordage U جمله بندی
mathematical term U جمله [ریاضی]
provisos U جمله شرطی
term U جمله عبارت
term U جمله طیفی
termed U جمله عبارت
termed U جمله طیفی
declaration statement U جمله تعریفی
control statement U جمله کنترلی
compound statement U جمله مرکب
terming U جمله عبارت
totaled U جمله سرجمع
middling U جمله مشترک
assignment statement U جمله جایگزینی
an involed sentence U جمله پیچدار
clause U جزئی از جمله
clauses U جزئی از جمله
proviso U جمله شرطی
terming U جمله طیفی
total U جمله سرجمع
final term U جمله نهایی
definiens U جمله تعریفی
period U جمله کامل
periods U جمله کامل
double talk U جمله دو پهلو
error term U جمله خطا
totalling U جمله سرجمع
totaling U جمله سرجمع
totalled U جمله سرجمع
parenthesis U جمله معترضه
totals U جمله سرجمع
par in U پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
subroutine reentry U ورود جمله به زیرروال
punch line U جمله اساسی واصلی
punch-line U جمله اساسی واصلی
term symbol U نشانه جمله طیفی
parses U جمله راتجزیه کردن
parsed U جمله راتجزیه کردن
parse U جمله راتجزیه کردن
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
period U نقطه پایان جمله
colloquialism U جمله مرسوم درگفتگو
periods U نقطه پایان جمله
colloquialisms U جمله مرسوم درگفتگو
punch-lines U جمله اساسی واصلی
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
job control statement U جمله کنترل کار
impresa U نشانه جمله شعاری
job control statement U جمله کنترل برنامه
monomial U دارای فقط یک جمله
nonexecutable statement U جمله غیر اجرایی
full point U نقطه پایان جمله
remanence U چگالی شار باقیمانده در یک ماده بعد از از بین رفتن نیروی مغناطیس کننده
saws U لغت یا جمله ضرب المثل
sawed U لغت یا جمله ضرب المثل
sawing U لغت یا جمله ضرب المثل
armless <adj.> U بی بازو [در آخر جمله می آید]
phraseologist U جمله ساز نویسنده ناصادق
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
saw U لغت یا جمله ضرب المثل
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
restrictive U جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
sign of aggregation U علائم مخصوص جمله جبری
vortex trail U دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
what state U در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
cat-and-dog <adj.> <idiom> U پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
vinculum U خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
How can I make such pilot U چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
insert U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserts U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable [accessible to most people] U همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
tag line U جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
inserting U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
geometric mean U فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
half long U حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
approachable [accessible to most people] U هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
carbon tracking U باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
augmentation U افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
approachable [accessible to most people] U کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
transversal U اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
do U این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
prepositional phrase U بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
cabling U نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
one for one U مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
recursive equations U معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
deferred share U سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
delivered duty paid U یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
mathematical school U مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
wording U جمله بندی کلمه بندی
rose motif U نگاره گل رز [در فرش های مختلف ایرانی از انواع گل رز از جمله طرح گل فرنگ، طرح درختی، طرح باغی، طرح گل و بوته استفاده می شود.]
rug condition U [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
opportune lift U فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
residual sum of squares U مجموع مجذورات انحرافات مجموع مربعات انحرافات مجموع مجذورات باقیمانده ها
Recent search history Forum search
2New Format
1postside
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1A hero can affect on the people.
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1time is prceious it has great
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com